امتحانای سخت زندگی...
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ
نعمت سلامتی نعمت بزرگیه که خیلی وقتا تا داریمش متوجه نیستیم، همین که سلامتیمون به خطر میفته اون وقته که میفهمیم چه نعمت بزرگی داریمو قدرش رو نمیدونیم....
این روزا که مادرم سلامتیشون رو از دست دادن و تو کما هستن روزای خیلی سختیه هم برای ما هم برای خود مادرم....
سخته چون هر روز و هر لحظه اذیت شدنو درد کشیدنش رو میبینمو کاری نمیتونم براش بکنم...
سخته وقتی میبینم مادرم بیهوش روی تخت افتاده و هیچ حرکتی نداره و هرچی باهاش صحبت میکنمو صداش میکنم جوابمو نمیده...
سخته وقتی میبینم مادرم بی حرکته ولی وقتی دردی داره تمام بدن بی جونش روی تخت بالا و پایین میپره....
سخته وقتی میبینم شده پوست استخون...
سخته که در کنار مادرم ذره ذره آب شدن پدرم رو هم به خاطر این سختیا میبینم....
سخته خیلی سخت ولی خدایا میدونم اینا همش امتحانای زندگیه و حل میشه ولی یه وقتایی این امتحانا خیلی سخت میشه و این امتحانای سخت پشت سر هم میفته ... خدایا فقط 5 ماه از بیماری مادرم و امتحان سخت قبلی میگذشتو تازه داشتیم به زندگی عادی بر میگشتیم که امتحان سخت بعدیتو شروع کردی....
خدایا یه وقتایی امتحانات خییییییییییلی سخت میشه خودت کمکمون کن از امتحانات سر بلند بیرون بیایم....
ایشاالله که هر چه زودتر به وضعیت عادی زندگیتون برگرده و مادرتون عافیت کامل به دست بیارند
بودید روز دیدار یا نتونستید بیاید ؟
عاقبتتون بخیر / یاابوتراب