کاش..... کاش....... کاش.........
این واژه ی آشنایی است که همه
میشناسیمش و یکی از بدترین واژه هایی که
اینجاب میشناسم.
"کاش فقط یک روز دیگر مادرم
در کنارم بود، کاش تنها برای چند ثانیه به اعصاب خودم مسلط بودم، کاش چند ساعت
بیشتر روی این درس وقت گذاشته بودم، کاش یه لحظه صبر کرده بودم، کاش کمی بیشتر فکر
میکردم، کاش......کاش.......کاش...... و هزاران کاش دیگه"
(اینا همه اندک کاش هایی هستن که
در طول شبانه روز هممون میشنویم و خیلی اوقات هم میدونیم که این کاش ها دیگه قابل
جبران نیست یا جبرانش بسیار بسیار سخت و دشواره)
بیاید از این به بعد با
اطرافیانمون مهربون باشیم، تو هر موقعیتی هستیم درست فکر کنیم، درست تصمیم بگیریم،
وقتی عصبانی هستیم تصمیم نگیریم و...............
تا هیچ وقت بعد از گذشت اندکی زمان
نگیم ای کاش.........
کاش هایی که تو زندگیمون هستن و
دیگه قابل جبران نیستن :(
پ.ن1: چند ماه پیش مادر یکی از
دوستانم فوت کردن و متاسفانه دیروز خبر دادن پدرشون هم به رحمت خدا رفتن. خیلی
ناراحت شدم :( به فکر رفتم که واقعا چقدر سخت و دشواره و چقدر صبر میخواد(خدا
خودش کمکشون کنه)
اما چیز دیگه ای که بهش فکر
میکردم: چند وقت پیش یعنی درست یک هفته بعد از
خبر فوت مادردوستم مادرم بدجور بیمار شدن و بیمارستان و بستری و عمل و ...........
در واقع باید بگم خدا لطف کرد و
دوباره ایشونو به ما هدیه داد. اما چیزی که این یکی دو روز فکرمو مشغول کرده این
بود که تمام اون مدت من مدام میگفتم کاش همیشه با مامانم با مهربونی برخورد میکردم،
کاش هر وقت هر چی ازم میخواست سریع براش انجام میدادم، و کلی کاش دیگه. فقط از خدا
میخواستم مامانم دوباره برگرده پیشمون و میگفتم این بار دیگه جبران میکنم و
نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره. اما.....
اما الان با گذشت اندکی زمان
اینگار همه چی فراموشم شده...........
اکثرمون تو طوفانای زندگی میریم
اینقد در خونه خدا رو میزنیم و ......... ولی همین که همه چی درست شد و به روال
عادی برگشت اصلا اینگار نه اینگار که تا چند روز قبل تو اون طوفان بودیم و اینگار
که آلزایمر گرفته باشیم، همه چی یادمون میره یادمون میره شکر خدا رو به جا بیاریم
و .......
همین موضوعات باعث شد که امروز هر
بار مامانمو نگاه میکردم خدا رو شکر کنم و هر بار که بابامو میدیدم خدا رو شکر
میکردم که سایشون بالا سرمونه.
خدایـــــــــــــــــــــــا بابت
همه چی شکــــــــــــــــــــــــــرت
پ.ن2: یه کاش جدید هم دیروز اضافه
شد :) : کاش فقط دو دیقه دیگه بچه ها( تیم ملی رو میگم، فوتبال) دووم
میاوردن و گل نمیخوردن:(
ولی در کل آفرین به غیرتشون عالی
بودن، عالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
پ.ن3: بعد از دو هفته ی نسبتا سخت
امتحانات بالاخره دیروز امتحانات ما هم به اتمام رسید(خدا رو شکر) این ترم واقعا
بدترین ترم زندگیمو تجربه کردم اول ترم که مادرم مریض شدن و کلا از کلاس ها و درس
ها عقب موندم و بعدا هم نتونستم جبرانشون کنم( البته همه ی اینا فدای سر مامانم :) ) و آخر ترم هم مشکلاتی پیش اومد که سر امتحانات هم نتونستم درست
وحسابی بخونم :( (اینا رو گفتم که برام دعا کنید که نمراتم خوب بشه) :)
پ.ن4: همسنگرا اگه میشه یه فاتحه
هم برای پدر و مادر این دوست ما بخونید. ممنون
پ.ن5: اوووووووف. خیلی پر حرفی
کردم ببخشید خیلی دلم پر بود و این شد که از هر دری سخنی گفتم و شما رو خسته کردم.
یا علی
التماس دعا