آنقدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا میکنم
جای اینکه مایه آرامش آقا شوم
با معاصی، خون به قلب زار آقا میزنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خود آخر چرا آنقدر بد تا می کنم
با تمام رو سیاهیم تا که میگویم حسین
در دل تو باز هم من، خویش را جا میکنم