آنقدر بیچاره هستم می نشینم روز و شب
در گناه افتادن خود را تماشا میکنم
جای اینکه مایه آرامش آقا شوم
با معاصی، خون به قلب زار آقا میزنم
هی گناه و توبه و هی پشت هم شرمندگی
با خود آخر چرا آنقدر بد تا می کنم
با تمام رو سیاهیم تا که میگویم حسین
در دل تو باز هم من، خویش را جا میکنم
بس که دلم گرفته بود
رفتم یه شب امام رضا
رفتم به پشت پنجره
بلکه آقا بده شفا
یکی یکی مریض ها رو
آقا خودش میداد شفا
نوبت به درد من رسید
فرمود چته امام رضا
گفتم آقا نمیدونم پر میزنه دلم چرا؟
فرمود دوای تو اینه باید بری به کربلا
گفتم حالا که اینطوره آقا بیا با هم بریم
فرمود مگه نمیبینی مریض دارم میدم شفا
من خودم امضا میکنم خودت برو به کربلا
اما باید قولی بدی
شب های جمعه که میشه
بروی توی حرم بمون
مادر من وقتی اومد، سلام من رو برسون
گفتم آقا «ترسم اینه جواب سلاممو نده»
فرمود به مادرم بگو، منو رضا فرستاده…
شعر طنز زیبایی که سعید طلایی در حضور مقام معظم رهبری ارائه کرد:
فکرم همه جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ای دوست کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابدا قصد ریا نیست!
از کمیت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذره فقط کند تر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانی است!
در اینجا رهبر انقلاب فرمودند بدهید در گینس ثبتش کنند
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بی دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب مانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی ست، ربا نیست!
از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
در پایان رهبری به مزاح فرمودند خدا ان شاء الله این نمازا رو از شما قبول کنه.پ
کوری آمد وسط صحن تو،بینا برگشت
یک زن ویلچری،روی دوتا پا برگشت
کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد
سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت
خسته بود از همه ی آینه ها...تا اینکه
زشت آمد،متحول شد وزیبا برگشت...
آنکه در صحن به دنبال شفا امده بود
با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت
زائری گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردی و با دیده ی دریا برگشت
یک جوان حاجتش این بود: که زن میخواهم
رفت...تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
صبح درقامت یک مردگدا،رفت حرم
ظهر نزدیک اذان بود که "آقا"برگشت...
جبرئیل آمده بود ازوسط عرش؛حرم
دوسه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت...
نفس خادمتان خورد به آن نصرانی
در حرم شیعه شد، از مذهب ترسا برگشت
این شعر زیبا تقدیم به اونهایی که دلشون برای حرم امام رضا علیه السلام ، یه ذره شده : ♥•٠·˙
حرم لبریز زائرها مسافرها مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
و حالا هر کدام آرام زبان واکرده در این ازدحام آرام :
" ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا
به بیخوابی دو چشم خویش را مجبور کردم
من به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم
من نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را"
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی بالای گلدسته اذان میگفت
صدا پیچید در صحن و حرم
گویا در و دیوار با انصاریان میگفت :
" اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی..."
یکی بغض میان آه را میگفت یکی هم خستگیِ راه را میگفت
جوان زائری در گریه هایش "آمدم ای شاه" را میگفت
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور
دلگیر حرم هستند همان هایی که جا ماندند
و حالا پای تصویر حرم هستند...
السلام علیک یا غریب الغربا یا علی بن موسی الرضا 'ع'